رستارستا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

دختر پاییزی ما

دوسالگیت مبارک عزیز دل مادر

 دخترم دو روز مانده به زمستان آمدی و با خودت دنیایی از آفتاب و بهار آوردی و باور کردم که مي شود هم پاي رنگين کمان در باران قدم زد! دختر آتش و آذر من، من با تو زاده شدم، با تو کودکی هایم زنده شد، با تو خندیدم، گریستم با تو قدم گذاشتم دویدم با تو بزرگ شدم، حرف های من از دهان توست که زیباست. مادرانه گی را با تو آموختم، با تو مادرم را شناختم، با تو تمام مادرهای دنیا را شناختم. زیبای من زادروز تولدمان مبارک.... من با دردهای بسیار و زخم های لایه به لایه به استقبالت آمدم، با نفسی تنگ و تنی رنجور از شب بیداری ها، با دست و پایی خسته از ورم و صبح های چندش آور تهوع، تو که آمدی نفهمیدم چطور نفسم برگشت، زخم هایم لایه به لایه خوب...
30 دی 1394
1